سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ناصرالدین شاه نقاش باشی

ناصرالدین شاه به شعر و نقاشی علاقمند و از خدمت چندین استاد استفاده کرده و این ایام نزد میرزا ابوالحسن خان غفاری تعلیم می گرفت . در بیرون و اندرون هر وقت که شوق هنرهای زیبا به سرش می افتاد ، شعر می گفت و نقاشی می کرد . در بیرون صورت وزرا و درباریان و شعرا را می کشید و در اندرون شبیه خانم ها و کنیزان و خواجه سرایان را می ساخت که همه در نهایت شباهت بودند و زیر هر کدامی جمله مناسب اوضاع و احوال آن شخص و یا شعری یادداشت می کرد

مثلا زیر صورت میرزا یوسف مستوفی الممالک نوشته بود درویش است و شاهد باز ، زیر صورت سامی افندی سفیر عثمانی نوشته بود ترک و حدیث دوستی ، قصه آب و آتش است .

زیر صورت یکی از شاهزادگان درجه اول نوشته بود دیوث است و پول پرست ، صورت اغلب زن های اندرون را هم که طرف توجه بودند سیاه قلم ساخته بود زیر صورت جیران نوشته بود : گر کسی سرو شنیدست به رفتار این است ، زیر صورت گلین خانم نوشته بود گویند دهان غنچه تنگ است ، اما نه به تنگی دهانت ، زیر صورت شیرازی کوچیکه نوشته بود آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست

زیر صورت دلپسند خانم نوشته بود :

یارت آمد ای عاشق ، دین و دل مهیا کن          

             یا به عشوه راضی شو یا به غمزه سودا کن


فاتحه مشروطه

3836/3 –

فاتحه برای مشروطه

پیروزی آزادیخواهان و انقلاب مشروطه دیری نپایید و با یورش استبداد از پا در آمد . اشرف الدین گرگانی (نسیم شمال) پس از سرکوب مشروطه خواهان شعر زیر را در وصف  حال و هوای  آن روزگار گفته است :

رفت از دار فنا مشروطه             رحمت الله علی مشروطه 

مجلس فاتحه بر پاسازید               قاری خوب مهیا سازید

                     رحمت الله علی مشروطه

جمع گردید همه با تب و تاب !      مجلس فاتحه خوانی به شتاب!

صرف گردید چو قلیان و گلاب     پس بخوانید همه بهر ثواب :!

                    رحمت الله علی مشروطه

رخت پاکیزه بپوشید همه !           بهر مشروطه بکوشید همه !

همچو زنبور بجوشید همه !          بهر مشروطه بکوشید همه

                    رحمت الله علی مشروطه

فرش و قالیچه ز کرمان آرید !        گل گلدسته ز کاشان آرید!

آب نارنج ز گیلان آرید!               ماهی و مرغ و فسنجان آرید!

                    رحمت الله علی مشروطه

پس بیارید به صد سوز و گداز!       روضه خوانی که بود خوش آواز !

از پس روضه  و تعقیب و نماز!      هی بخوانید به آواز حجاز:!

                    رحمت الله علی مشروطه

ما سخن های نهایی داریم !            مجلس فاتحه خوانی داریم !

باز امید جوانی داریم !                 سوی مجلس نگرانی داریم!

                    رحمت الله علی مشروطه

لوطیان خوب به ما حقه زدند !       طرز مرغوب به ما حقه زدند !

عکس مطلوب به ما حقه زدند  !      در «دزاشوب» به ما حقه زدند !

                    رحمت الله علی مشروطه

بود اگر گردن مشروطه کلفت !      پس چرا  زود به یک تیر بخفت؟ !

نعمتی بود ز کف رست به مفت!     واعظی بر سر منبر می گفت !

                    لعنت الله علی مشروطه

اهل تهران چو نشان ها دادند  !      اهل تبریز چه جانها دادند !

اهل گیلان چو جوانها دادند   !       آخر این شعر به آنها دادند!

                    رحمت الله علی مشروطه

علم اگر نیست عمل هم خوب است !     اصل اگر نیست ، بدل هم خوب است !

قند اگر نیست عسل هم خوب است!       خواندن شعر و غزل هم خوب است!

                   رحمت الله علی مشروطه

حیف از آن زحمت بی حاصل ما  !    حل نشد عاقبت این مشکل ما !

«دده بزمار» شده خوشگل ما!           دل ما ، وای دل ما، وای دل ما  !

                  رحمت الله علی مشروطه

یزد و کاشان و فراهان و عراق  !     قم و قزوین و خراسان و نراق !

قصر شیرین و و کرند و پل طاق!     بر زبان همه با زور و چماق : !

                  رحمت الله علی مشروطه

خلق از جان همه بیزار شدند !         زارعین جمله گرفتار شدند!

کسبه یکسره بیکار شدند  !              اغنیا داخل این کار شدند !

بود مال فقرا مشروطه !                رحمت الله علی مشروطه !

 


روزنوشته های مرضیه

جمعه نهم فروردین :
امروز هم بابا برای نماز خواب ماند و من که بیدار شده بودم بیدارش کردم و البته یک مقدار با خشونت چون بلند نمی شد ، ولی عوض اینکه تشکر کند کلی غرغر کرد که بخاطر اینکه نگذاشتی شب درست و خوب بخوابم کم مانده بود خواب بمانم ، کلی دمغ شدم ، بابا بعد از صبحانه برای دیدن چند نفر از رفقایش رفت و تاظهر خانه نبود و من هم بعد از صبحانه خوردن قلیان خانم جان ( مامان بزرگ ) را اماده کردم و دو تایی کشیدیم که خیلی چسبید ولی این ترس که بابا بیاید و ببیند بود ، بعد ناهار اماده کردم و نشستم به کتاب خواندن تا بیایند و با هم ناهار بخوریم .
بعد از ظهر مریم زنگ زد و امد و با هم بودیم و کلی خوش گذشت ، جلد اول کتابش را دادم برد و خلاصه روز خوبی بود ، عصر هم نشستم به تلویزیون نگاه کردن و یکی دو تا برنامه مریم معرفی کرد که بنشین و ببین که قشنگ است .
عصر و شب مهمان داشتیم و به پذیرایی گذشت و شب هم قدری سر درد دارم و می روم کم کم بخوابم .

مجله توفیق

هویدا به توفیقی ها ( اهالی مجله توفیق ) پیام داده بود که ، به توفیقی ها بگویید که اگر ما توفیق را توقیف کنیم آنها همه شرایط ما را می پذیرند .
جواب توفیقی هل این بود که از توفیق عزیزتر برای ما چیز دیگری هم هست که اگر ادامه انتشار توفیق با آن مباینت داشته باشد ، انرا که فدا می کنیم ، توفیق است
چند روز بعد هویدا گفت از توفیق بپرسید آن چیست ؟
جواب داده بود آن تتمه شرفی است که فکر می کنیم داریم و اضافه کرده بود به اقای هویدا بگویید که اگر توفیق را توقیف کنید آن وقت ما به جایش توفیق شفاهی در می آوریم که از توفیق کتبی صد درجه بدتر است
پرسیه بود چرا
گفته بودند بخاطر انکه نمی توانید آن را سانسور کنید